منوی دسترسی
پیام های عملیات روانی چه تاثیری بر انتقال دهنده های عصبی دارند؟

تاثیر تبلیغات از طریق پیام های عملیات روانی

تاثیر تبلیغات از طریق پیام های عملیات روانی

در مقاله های قبلی به بررسی تاثیر روانی تبلیغات پرداختیم و از این طریق دریافتیم که روانشناسان با بررسی انتقال دهنده های عصبی دریافتند تبلیغات با تاثیر بر انتقال دهنده های عصبی به ما اجازه تصمیم گیری نمی دهند و ما بی چون و چرا یک کالایی که تبلیغات آن را مارا تحت تاثیر قرار داده است پذیرفته و در هنگام خرید آن را انتخاب میکنیم.


تأثير پيامهاي عمليات رواني بر انتقال‌دهنده‌هاي عصبي

با كشف چند ناقل مهم شيميايي مغز در نيمه دوم قرن بيستم، برخي محققان و دانشمندان پيش‌بيني كردند كه در آينده نزديك حكومتها مي‌توانند با هزينه اندك و از طريق انتقال‌دهنده‌هاي شيميايي مغز رفتار و خلق انسانها را كنترل كنند. براي مثال بايلينسكي (1982) در كتابي تحت عنوان مهار خلق نوشت:

«دور از ذهن نخواهد بود كه روزي كشوري با اضافه كردن محرمانه و مخفيانه آنتي‌گونيست LRH (هورمون آزادكننده لوتينانيرنيگ كه موجب افزايش ترشح استروژن مي‌شود) در آب آشاميدني يا غذاي مردم كشور ، خرابكاري جنسي راه بيندازد و ميل جنسي و توليد نسل را در آنها تقليل دهد تا آنجا كه آن را به صفر برساند».

گرچه شايد پيش‌بيني بايلينسكي هرگز اتفاق نيفتد، اما امروز، باور بسياري از متخصصان علوم مغز و رفتار بر آن است كه بسياري از كنشهاي آدميان را مي‌توان از طريق بيست ناقل از دويست ناقل اصلي شيميايي مغز آنها تحت كنترل درآورد. از بين دويست ناقل شيميايي مغز، رابطه سروتونين، نورآدرنالين و اندروفين و دوپامين با پيامهاي عمليات رواني و نيز فنوني همچون محروميت حسي، بي‌خوابي و بمباران اطلاعاتي بيشتر مورد مطالعه قرار گرفته است.

سروتونين يك ناقل شيميايي است كه اساساً نقش بازدارنده‌اي در رفتار و توجه دارد. ترشح زياد اين ناقل مغزي موجب پديد آمدن ترس، وسواس، خشم فروخورده، غم و افكار خود سرزنش‌گرانه مي‌شود (گراهام، 1991). ثابت شده است كه نشر مستمر پيامهاي تراژيك، ترويج نااميدي، القاي بدبيني و ترسيم و تصوير جهان به منزله صحنه مرگ و كشتار و خصومت، موجب افزايش ترشح اين ناقل شيميايي مي‌شود.

سيلبر (2003) ادعا كرده است خودكشي جمعي برخي گروههاي افراطي بر اثر تبليغات رهبران آنها ناشي از افزايش سطح سروتونين مغزي قربانيان است. او بر اين باور است كه با افزايش تبليغات يأس‌آور و ارائه پيامهاي دلهره‌آميز عليه نيروها و مردم آماج، مي‌توان آنان را دچار نوعي فلج رفتاري كرد و مانع از بروز هر نوع واكنشي در آنان شد. او تأكيد مي‌كند كه «به نظر مي‌رسد قدرتهاي بزرگ در پي آن‌اند تا براي غلبه بر جهانيان به روشهايي دست يابند كه سريع‌تر بتوانند ميزان ترشح سروتونين مغزي آنان را به نقطه پيك (اوج) برسانند» (ص 139).

اما، افزايش ترشح نورآدرنالين تأثيري متفاوت از ترشح سروتونين برجاي مي‌گذارد. افزايش ترشح اين ماده موجب برانگيختگي شديد، تكانشگري (واكنشهاي انفجاري)، خطرجويي و رفتارهاي خشونت‌آميز مي‌شود (گراهام، 1991)، به همين سبب، زماني كه عوامل عمليات رواني در پي آن هستند تا مردم يك كشور را عليه نظام سياسي‌اشان برانگيزند به دنبال روشهايي مي‌گردند كه سطح ترشح اين ماده را در مغز آنان فزوني بخشد. سيلبر (2003) معتقد است كه بمباران مخاطبان با استفاده از پيامهاي حاوي خشونت، كشتار،‌ قتل و نيز با نشان دادن صحنه‌هاي خون، غارت و بهره‌گيري از رنگهاي قرمز و زرد مي‌تواند سطح ترشح نورآدرنالين مخاطبان را افزايش دهد. او تأكيد مي‌كند كه با افزايش سطح ترشح نورآدرنالين، مهار مخاطبان دشوار مي‌شود. از همين روي، به اعتقادي، بسياري از كنشهاي خشونت‌آميز جمعي ناشي از تبليغات گروهي را مي‌توان به سطح ترشح نورآدرنالين نسبت داد.

رابطه پيامهاي هيجاني با ترشح مواد شيميايي مغز نيز از نظر محققان دور نمانده است. آنان نشان داده‌اند كه علت اصلي اثرگذاري سريع پيامهاي داراي هيجان شديد آن است كه بر ناقلان شيميايي مغز تأثير انكارناپذيري بر جاي مي‌گذارند. مك‌گاف(زيست روان‌شناس مشهور دانشگاه كاليفرنيا) معتقد است: «موضوعاتي كه ما را هيجاني كنند بهتر و بيشتر به خاطر سپرده مي‌شوند. چون هيجان موجب ترشح مجموعه‌اي از مواد شيميايي نظير نورابي نفرين و وازوپرسين مي‌شوند. اين مواد مستقيماً بر مغز تأثير مي‌گذارند.

پيامهاي تبليغاتي بر اندورفينهاي مغزي نيز تأثير مي‌گذارند. سيلبر (2003) معتقد است حكومتهايي كه در پي بي‌تفاوت ساختن مردم خويش در برابر تصميمات و رفتارهاي خود هستند، از آن دسته از شگردهاي رواني - اجتماعي استفاده مي‌كنند كه موجب افزايش ترشح اندورفينهاي مغزي در مردم مي‌شوند. اندورفينها تركيبات شيميايي طبيعي مغز هستند كه ساختمان مولكولي آنها شبيه مورفين است. اين ناقلان شيميايي به منزله مسكنهاي پر اثري عمل مي‌كنند كه سطح نشاط و خوش‌بيني را افزايش و ميزان ترديد و بدبيني را كاهش مي‌دهند (گراهام، 1991).

به باور آرجل (2002) انتشار پيامهاي حاوي شادي و نشاط و نيز برگزاري كارناوالهاي شادي موجب افزايش سطح آندورفين مغزي در مخاطبان مي‌شود. شايد به همين خاطر است كه در تبليغاتهاي انتخاباتي، نامزدها و طرفداران آنان مبادرت به راه‌اندازي چنين كارناوالهايي مي‌كنند. چه، آدميان هنگامي كه در اتمسفر رواني مثبتي قرار دارند حتي با استفاده از پيامهاي حاوي استدلال ضعيف نيز مي‌توان آنان را براي انجام يك كنش يا خريد يك كالا مجاب ساخت .

نيازي به ذكر دليل نيست كه در اردوگاههاي اسرا و زندانهاي سياسي بهتر از هر جاي ديگري مي‌توان به دستكاري ناقلان شيميايي مغز قربانيان پرداخت. در زندان با بهره‌گيري از روشهايي نظير محروميت حسي، اعمال بي‌خوابيهاي مكرر و طولاني، ايجاد استرس و مانند آن مي‌توان آنچنان ترشح ناقلان شيميايي مغز را دچار اختلال ساخت كه قرباني از انجام هر رفتار ارادي باز بماند. سارجنت (ترجمه بهزاد و صالحي 1372) از مواردي ياد مي‌كند كه در زندانهاي دوران استالين در شوروي سابق و موسوليني (در ايتاليا) واكنشهاي شيميايي مغز زندانيان كاملاً معكوس شده بود. به باور گراهام (1992) در محروميت حسي، آشفتگي شديدي در ترشح دوپامين مغزي پديد مي‌آيد به گونه‌اي كه فرد دچار اختلالات ادراكي نظير توهم، هذيان و ... مي‌شود.

هورمونهاي ترشح شده از غدد درون‌ريز از حملات عوامل عمليات رواني مصون نمانده‌اند. تحقيقات نشان داده است كه حتي محركهاي زيرآستانه‌اي قادرند بر هورمونها تأثير بگذارند. منظور از محركهاي زيرآستانه‌اي محركهايي هستند كه در لابه‌لاي محركهاي ديگر گم مي‌شوند و فرد بدون آنكه از آنها آگاه شود تحت تأثير آنها قرار مي‌گيرد. روان‌شناسان چنين حالتي را ادراك بدون آگاهي نام نهاده‌اند. منظور از اين اصطلاح آن است كه ارگانيزم در برابر محركهايي از خود واكنش نشان مي‌دهد كه به صورت هشيارانه از آنها آگاه نشده است (پروس، ترجمه جعفري و كديور، 1372).

لوين (1986) از آزمايشي ياد كرده است كه در آن آزمودنيها تحت تأثير محركهاي برانگيزاننده هورمونهاي جنسي قرار گرفته‌اند بدون آنكه آن محركها را ادراك كنند. در آن آزمايش چند تصوير برانگيزاننده جنسي در لابه‌لاي تصاوير متعدد ديگري قرار داده شد و با استفاده از دستگاه تصويرافكن (تاكيستوسكوپ) به آزمودنيها نمايش داده شد. در پايان آزمايش مشخص شد كه سطح برانگيختگي جنسي آزمودنيها به صورت معناداري افزايش يافته بود در حالي كه آنان منكر ديدن هر نوع تصوير جنسي شدند البته، هورمونهاي جنسي تنها هورمونهايي نيستند كه تحت تأثير محركهاي تبليغاتي و عمليات رواني قرار مي‌گيرند، بلكه هورمونهاي ديگري نظير آدرنوكورتيكوتروپين (Actlt) كه از غده هيپوفيز مغز ترشح مي‌شود، نيز تحت تأثير محركهاي تبليغاتي قرار مي‌گيرند و به نوبه خود كم و زياد شدن آنها بر رفتار مخاطبان تأثير مي‌گذارد.

نتيجه‌گيري

از آنچه گذشت مي‌توان نتيجه گرفت كه:

1- امروزه عوامل تبليغات و عمليات رواني با آگاهي از ساختار مغز و ساز و كارهاي عصبي - غددي، پيامهاي خويش را به گونه‌اي طراحي و عرضه مي‌دارند كه مخاطبان ندانسته تحت تأثير آن قرار گيرند.

2- مهم‌ترين ساختار مغزي مرتبط با عمليات رواني بادامه مغز است. يافته‌هاي تحقيقي نشان داده است كه تصاوير، پيامها و حركات داراي بار هيجاني شديد بر بادامه مغز تأثير جدي بر جاي مي‌گذارند و مانع از تأمل و تدبر مخاطبان براي واكنش در برابر آن‌گونه محركها مي‌شوند.

3- عوامل عمليات رواني بيش از هر چيز علاقه‌مندند كه مغز مخاطبان را تحت كنترل خويش درآورند. اين بدان معنا است كه آنان سناريوي عمليات رواني خويش را به گونه‌اي تدوين و اجرا مي‌كنند كه موجب مهار كرتكس مخاطبان مي‌شود.

4- بسياري از پيامهاي (اعم از تصاوير،‌ گفته‌ها، نوشته‌ها و ...) عمليات رواني مي‌توانند بر ناقلان شيميايي (نوروترانسميترهاي) مغزي تأثير بگذارند. اين انتقال‌دهنده‌هاي شيميايي نيز تأثير انكارناپذيري در كنترل و هدايت رفتار دارند.

5- امروزه عوامل عمليات رواني آنچنان خبره شده‌اند كه مي‌توانند محركهايي را در سطح ناهشيار مخاطبان عرضه دارند در نتيجه مخاطبان بدون آگاهي از حضور محركها تحت تأثير آنها قرار مي‌گيرند. اين‌گونه محركها اغلب تأثير خود را از طريق هورمونهاي غدد مترشحه داخلي بر فرد بر جاي مي‌گذارند.

6- به نظر مي‌رسد عوامل عمليات رواني اميدوارند كه با پيشرفت روزافزون علوم اعصاب، رفتار و زيست‌شناسي غدد درون‌ريز،‌ به ساز و كارهايي دست يابند كه با سهولت بيشتري بتوانند روحيه، انگيزش و رفتار مخاطبان را تحت انقياد خويش درآورند، اما، آيا آنان به چنين ساز و كارهايي دست خواهند يافت؟ پاسخ اين سؤال را بايد در نوشتاري ديگر پي گرفت.

نظرات

Captcha